ناگفته‌های بازیگر «سلطان قلب‌ها» ؛از همکاری با فردین تا ۳۳۴ هزار تومان حقوق بازنشستگی!

مهری مهران که روزگاری ستاره تئاتر بود حالا از جفای روزگار و بی‌مهری به هنرمندان می‌گوید.

 

فاطمه پاقلعه‌نژاد: این را که زندگی بالا و پایین دارد همه شنیدیم و این‌که هنر عرصه بی‌رحمی است را هم. اما نکته این‌جاست که اگر هنر در تمام دنیا بی‌رحم و هنرمندان گرفتار هستند، این موضوع به خاطر مسائل سیاسی و برخی تحولات در کشور ما پررنگ‌تر است. بسیاری از ستاره‌های سینما و تئاتر پیش از انقلاب، پس از این تحول تاریخی، دیگر مجال حضور در این عرصه را نداشتند و آن‌هایی‌ که در کشور مانده بودند تا حدودی مورد بی‌مهری قرار گرفتند.

مهری مهران یکی از بازیگران فیلم مشهور «سلطان قلب‌ها»ست. او پس از انقلاب در یک سریال تلویزیونی و چندین تئاتر ایفای نقش کرد. اما الان سال‌هاست به خاطر بیماری بازنشسته شده. در خانه‌ای حوالی گمرک تهران، شنونده غصه‌ها و غم‌ها و البته خاطرات شیرین این بازیگر پیشکسوت بودیم.

اولین باری که جلوی دوربین رفتی چه زمانی بود؟
یادم نیست ولی می‌دانم عزیز رفیعی فیلمبردار بود. من تازه ۱۵ ساله شده بودم. عزیز رفیعی خیلی برای من زحمت کشید. بعد، امیر شروان بود.

برای چه فیلمی بود؟
درست یادم نیست. یکی «عروس ملانصرالدین» بود و یکی دیگر هم «زنی به نام شراب» که با بهروز وثوقی بازی کردم. اولین تئاترم هم با تفکری بود. حتی مشایخی هم نبود. نمی‌دانم چرا این‌ها استاد شدند من نشدم؟ من اول با ایرج دوستدار و استاد تفکری کار کردم. «مشتی باد» را من کار کردم. من آن زمان از کلانتری دو تا محافظ داشتم که اینها من را از تئاتر به خانه می‌آوردند.

در کدام تئاتر بازی می‌کردی؟
تئاتر اسماعیل بهتاش، بعد تئاتر تفکری، بعد جامع باربد و ... همه تئاترهای لاله‌زار کار کردم. آخرین تئاترم هم پارس در خیابان انقلاب بود که «انسان‌ها» را بازی کردم.

بعد از انقلاب هم بازی کردید؟
تا سال ۸۵ بازی می‌کردم. یک سریال هم داشتم به نام «پرونده‌های مجهول» که با عبدالرضا اکبری و شیرین بینا بازی می‌کردم.

اوج کار شما در کدام فیلم بود؟ خودت کدام نقشت را بیشتر دوست داری؟
من نقش خیلی بازی کردم ولی همیشه نقش‌های منفی به من می‌دادند بس که خوشگل بودم. یک بار هم به آقای شروان گفتم یک رل مثبت به من بده، گفت آخه این‌ها به تو می‌آید.

کدام نقشت را دوست داشتی؟
«علی بابا در تگزاس»، «مهاراجه سنگام» که با گوگوش بازی می‌کردم و کارگردانش امیر شروان بود. من بیشتر تئاتری بودم.

گوگوش با پدرش بود؟
بله. به خدا باباش یک ساندویچ بهش نمی‌داد. من برایش می‌گرفتم. دخترم را پشت صحنه می‌بردم می‌گفتم نوبت من است بروم حواست به دختر من باشد. بعد که می‌آمدم برایش هر چه می‌خواست می‌گرفتم.

آن زمان بچه بود؟
نه، یک دختر خیلی جاافتاده بود که بعدش همسر محمود بابایی شد.

با فردین هم کار کردید.
بله. «سلطان قلب‌ها» را بازی کردم.

کدام نقش؟
الان باز بخواهم بگویم گریه‌ام می‌گیرد، باز نقش منفی بود. اسم کاراکترم فتنه بود.

غیر از «سلطان قلب‌ها» رل ماندگار سینمایی داشتید؟
همان «زنی به نام شراب» که با فریبا خاتمی و بهروز وثوقی کار کردم. خیلی فیلم کم بازی کردم. برایم محدود بود، چون همسرم خیلی اجازه نمی‌داد.

شما خیلی زود ازدواج کرده بودید؟‌
۱۸ سالم بود که ازدواج کردم و ۲۰سالگی هم مادر شدم.

چه سالی بود؟
ازدواجم یادم نیست ولی سال ۱۳۳۸ پسر بزرگم به دنیا آمد که الان فرانسه است.

خیلی از هنرمندان آن زمان بعد از انقلاب ماندند و برچسب فیلمفارسی به آنها خورد. ملک‌مطیعی، ارحام‌صدر، خود فردین، تقریبا همه هم مشکلات شما را داشتند.
همه پس‌انداز داشتند. من ۱۸ سالم بود خانه ۳ طبقه داشتم، پسر کوچکم که به دنیا آمد بیماری داشت. آن زمان خانه‌ام را ۷۵ هزار تومان فروختم، ماشین و طلاهایم را هم فروختم خرج این پسرم کردم. این هم الان خرج من می‌کند و الان دیگر بسش است خسته شده.

برای تئاتر شبی چقدر می‌گرفتند؟
اولین کاری که بازی کردم شبی ۱۸ تومان می‌گرفتم.

کجا با همسرتان آشنا شدید؟
لژ می‌خرید می‌آمد می‌نشست نمایش‌های من را می‌دید و دیگر ولم نکرد.

وقتی انقلاب شد چه کردی؟ اولین فیلمی که کار کردی چه زمانی بود؟
تئاتر کار می‌کردم بعد دهه ۸۰ سریال بازی کردم.

چند سال بعد از انقلاب بیکار بودی؟
شش، هفت سال.

کسی نمی‌گفت بیایی بازی کنی؟
می‌گفتند من می‌ترسیدم. اول انقلاب تئاتر نصر را آتش زدند من گریم و آرایش تئاتر داشتم. از بالکن کمکم کردند آمدم پایین، یک ماشین گرفتم که به خانه‌مان در گیشا بروم. سر گیشا که رسیدم گفتند حکومت نظامی شده. من رفتم داخل یک کیوسک تلفن، دو تا مامور آمدند رد شوند من همیشه مدیون آنها هستم. من را دیدند فکر کردند عروسک است. چون گریم تئاتر بود. در را باز کردند گفتم من را نکشید من تئاتر بودم دو تا بچه‌هایم خانه هستند. من را بردند تا در خانه‌ام رساندند. بعد از آن دیگر ترسیدم تئاتر بروم. پرونده‌های ما هم همان‌جا سوخت و ما هم از یادها رفتیم.

بعد چه شد که دوباره پیشنهاد کار به شما دادند؟
خودم رفتم. آدم باید خودش را وفق بدهد. رفتم، دوباره من را شناختند و باز مشغول شدم.

این که می‌گویید بعد از جنگ است؟
بله. حدود سال ۶۸ بود.

آن زمان چقدر می‌گرفتید؟
۱۵۰ تومان فکر کنم.

پس هنوز هم درآمدتان خوب بوده.
آخرش بود دیگر. بعد از آن هم کلی دوندگی کردند تا ما را بیمه کردند.

الان بازنشسته هستید؟
بله. سال ۸۵ کمرم را عمل کردم، با عصا شدم دیگر نتوانستم کار کنم. گرچه بعد از آن هم آقای امیری گفتند یک پیس است چون قبلا کار کردی باید کار کنی. رفتم کار کردم. الان دلم لک زده  برای تئاتر.

الان پیشنهادی نداری؟
الان تمام این غریبه‌ها را می‌آورند چون دوست دارند جلوی دوربین بیایند. ما پولی هستیم ما را نمی‌خواهند.

از هم‌دوره‌های خودت خبر داری؟ مثلا از وضعیت کتایون...
کتایون از من خیلی بزرگ‌تر است. ملکه رنجبر هم از من خیلی بزرگ‌تر است. همه الان اوضاع خوبی ندارند.

با ثریا قاسمی هم‌سن هستید؟
نه. با مادرش کار کرده بودم در یک تئاتر، با نادره. من متولد ۱۳۱۸ هستم.


آن ها هم روزگار سختی را گذراند. این‌طور نیست که بگویید فقط به شما نمی‌رسند.
آن‌ها از قبل داشتند. من هم داشتم ولی خرج بچه‌ام کردم. بچه‌ام برایم مهم بود هیچ چیز دیگر مهم نبود. الان اگر آن پول و خانه را داشتم این وضعیت نبودم ولی همه را خرج بچه‌ام کردم خیلی هم راحت می‌گویم.

چه کسی باید کاری کند که نکرده؟
نمی‌دانم. اصلا اداره تئاتر نمی‌روم. کاری نمی‌کنند. هر جا برویم می‌گویند بودجه نیست ولی آقای سام برای صندوق هنرمندان با پیگیری آقای فتحعلی‌بیگی اسم من را نوشتند.

بازنشستگی چقدر می‌گیری؟
۳۳۴ تومان. من ۱۰ ساله هستم. به خدا خرج یکی از داروهایم هم نمی‌شود. نمی‌دانم به کجا پناه ببرم. نمی‌دانم چرا خدا دارایی می‌دهد و بعد پس می‌گیرد. من همه چیز داشتم و حالا هیچ ندارم. باز هم خدا را شکر می‌کنم اما ای‌کاش اقلا می‌توانستم سرپناهی برای خودم داشته باشم تا سربار پسرم نباشم. او خرج خودش را دربیاورد شاهکار کرده، من از او توقعی ندارم. اما ای‌کاش کسی به دادم برسد. همین الان دیگر گوشم نمی‌شنود، باید یک سمعک بگیرم، گفته‌اند ۱ میلیون و  ۸۰۰ هزار تومان. واقعا ندارم. کل پولی که در پایان هر ماه دستم می‌آید حدود ۶۰۰ هزارتومان است، آن وقت خرج داروهایم را بیایید ببینید. از آن طرف هم، دلم برای تئاتر لک زده اما خانه‌نشین هستم.

 

 

 

طراحی و اجرا : NikSoft