آیدین آغداشلو میگوید: خیال دارم برای یکی دو سال به مکانی برگردم که پدرم در آنجا به دنیا آمده بود؛ یعنی «آغداش» که شهر کوچکی میان باکو و گنجه است و آنجا خاطراتم را تمام کنم؛ زیرا بخشی از آن را نوشتهام.
این نقاش و نویسنده که همزمان با روز تولد ۷۷سالگیاش در غرفه ایسنا در بیستوسومین نمایشگاه مطبوعات و خبرگزاریها حاضر شده بود، اظهار کرد: من هیچ آرزویی ندارم و چیزی نمیخواهم؛ از هرچه میخواستم مقدار زیادی به من داده شد. آرزو معمولا طلبهای وصول نشدهاست و من طلب وصولنشدهای ندارم.
او ادامه داد: اما آرزو داشتم و دارم که خانه یا اتاق با دیوارهای وسیع داشتم که میتوانستم مجموعه ۸هزار جلد کتاب را که به هنر ایران و اسلام مربوط است و طی سالها آن را جمع کردم در یک ردیف بچینم؛ زیرا الان با درد دیسک کمرم بلند کردن کتابها از زمین برایم مشکل شده است. همچنین دوست داشتم در این خانه تابلوهای متعددی را که به من هدیه دادهاند نصب کنم.
هیچوقت نگفتم برای درازمدت از ایران میروم
این هنرمند درباره رفتنش از ایران بیان کرد: من هیچوقت نگفتم برای درازمدت از ایران میروم؛ من در آن دوران ( سال ۱۳۹۳) بعد از چهل سال نمایشگاه برگزار و خیلی برای آن، کار کردم. وقتی صحبت رفتن را کردم واقعا خستگی آن نمایشگاه به تنم مانده بود؛ از طرفی هم حس کردم در جاهایی حرفهای زشتی میشنوم و قلبم شکست. اما در همین حدود بود و بیشتر نبود.
آغداشلو گفت: اتفاقا من به عنوان فردی که کار هنری میکند و دولتها هم در طول این مدت چندان لطف و عنایتی به او نداشتند، هیچوقت ناراضی نبودم و فکر نکردم با من بدرفتاری شد؛ نمیگویم دولتهای بعد از انقلاب خیلی مراقبت ویژهای درباره من انجام دادند اما، هیچکدام با من بدرفتاری نکردند و این خودش خیلی فیض بود. این مجموعه باعث شد من به سفر رفتم و ۹ ماه نزد پسرم ماندم و برگشتم.
او در پاسخ به اینکه آیا هیچوقت قصد اقامت طولانیمدت در خارج از ایران را نداشته است؟ گفت: از اول قصدم اقامت «متوسطمدت» بود.
اگر شعور داشته باشید و باد نکنید متوجه میشوید غرور احمقانه است
این نقاش در بخش دیگری از صحبتهای خود اظهار کرد: من آدمی نیستم که به تحسین شدن خو بگیرم و فکر کنم که روالش این است. من هربار که به حق یا ناحق تحسین شدم، غرق شعف و افتخار شدم. خودم بیشتر از هرکسی میدانم چه کسی هستم نه به معنای اینکه چه آدم مهمی هستم بلکه به این معنا که نسبت به آنچه در حجم کلی جهان میگذرد تا چه اندازه آدم عادیای هستم. من آدم فروتنی هستم این کار نشاندهنده درست نگاه کردن است اگر درست نگاه کنید متوجه میشوید واقعا نسبت به هنرمندانی که پیشتر در این دنیا زندگی کردند و چه نسبت به هنرمندان معاصرتان، فرد عمدهای نیستید .
او اضافه کرد: اگر شعور داشته باشید و باد نکنید متوجه میشوید غرور احمقانه است؛ پس ناچار میشوید فروتن باشید و حق مطلب را به جا بیاورید؛ این است که افتخار میکنید.
عباس کیارستمی «تنهایم گذاشت»
آغداشلو در پاسخ به این پرسش که بعد از رفتن افراد و دوستانی مانند عباس کیارستمی، احساس تنهایی نمیکند؟ گفت: پس از درگذشت عباس کیارستمی من در وبسایتم نوشتم «تنهایم گذاشت»؛ پاسخ این پرسش را همان موقع دادم.
این هنرمند همچنین درباره یکی از اظهارات قدیمیاش مبنی بر اینکه تمایل دارد موزه هنرهای معاصر مجموعهای از آثار او را جمعآوری کند، نیز بیان کرد: همان موقع هم که میگفتم، حرف جدی نمیزدم. من نقاش پیشگام نیستم و نقاش مدرنیست هم نیستم؛ کار من یک جور «پدیده» است. احساس کردم مقابل نمایشگاههای مجموعه آثار که میگذارند درست است؛ برای اینکه نقاشان جوان بدانند که میتوانند مستقل باشند و بعد از یک عمر کار کردن میشود کارها را دید.
او ادامه داد: اما این یک حرف کلی غیر عملی بود. من نقاشیای که بشود جمع کرد ندارم؛ زیرا تابلوهایم خریداری شدند. خیلیها هستند از آثارشان رتروسپکتیو دارند؛ مانند (مسعود) عربشاهی که در خانهاش ۴۰۰ نقاشی دارد اما من سه نقاشی دارم. البته این به معنای برتری هیچکداممان است.
آغداشلو اضافه کرد: اینگونه فکر میکردم که به نظر میرسد میخواهم مانند طاووس چتر بزنم و تفاخر کنم اما لزومی نداشت. بعد که دیدم موزه از هرکسی نمایشگاه رتروسپکتیو گذاشت، فکر کردم بهتر که من نگذاشتم.
اگر حالم خوب شود کارهای دیوانهوار را دوباره انجام میدهم
این نویسنده و نقاش درباره فعالیتهای هنری این روزهایش نیز گفت: من کار میکنم؛ به جز این مشکلی که به دلیل بلند کردن چمدان سنگین پیدا کردم و در حال غلبه بر آن هستم مشکل خاصی ندارم. چشم و دستم خوب کار میکند و انگیزه و نیرو دارم. صدها نمونه طراحی دارم که قرار است نقاشی کنم زیرا واقعا خیال دارم برای یکی دو سال به مکانی برگردم که پدرم در آنجا به دنیا آمده بود؛ یعنی «آغداش» که شهر کوچکی میان باکو و گنجه است و آنجا خاطراتم را تمام کنم زیرا بخشی از آن را نوشتم.
او اضافه کرد: زیاد مینویسم و سخنرانی کردن را هم دوست دارم؛ اینها بستگی دارد به اینکه حالم چطور باشد. درست شود همه کارهای دیوانهوار را دوباره انجام میدهم.